بریده‌ای از کتاب خاکسپاری دوم بانوی مرگ اثر نیما اکبرخانی

90

8

(0/1000)

نظرات

داشتیم طبق برنامه هر روز ساعت ۴ تا ۴/۳۰ با دخترم کتاب می‌خواندیم. به این صفحه که رسیدیم، دخترم پوزخند زد. «راشل جون! مرکز پردازش اطلاعات‌ اسرائیل پَر!»
ما داریم داستان‌‌های دنیا را از نو می‌نویسیم دخترم.

3