بریدۀ کتاب

asal

asal

1403/6/27

فردا و فردا و فردا
بریدۀ کتاب

صفحۀ 236

سم باور نداشت بدنش می‌توانست چیزی به جز درد را احساس کند؛ برای همین مثل بقیه‌ی آدم‌های عادی لذت‌جویی نمی‌کرد. سم فقط زمانی از ته دل خوشحال می‌شد که مجبور نبود راجع به بدنش فکر کند... وقتی می‌توانست فراموش کند که اصلاً بدنی دارد.

سم باور نداشت بدنش می‌توانست چیزی به جز درد را احساس کند؛ برای همین مثل بقیه‌ی آدم‌های عادی لذت‌جویی نمی‌کرد. سم فقط زمانی از ته دل خوشحال می‌شد که مجبور نبود راجع به بدنش فکر کند... وقتی می‌توانست فراموش کند که اصلاً بدنی دارد.

44

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.