بریدهای از کتاب شاید بخواهید با من ازدواج کنید! اثر جیسن روزنتال
1404/3/2
صفحۀ 30
مراسم به زیبایی هرچه تمامتر و طبق برنامه برگزار شد و نوبت به این رسید که سوگند ازدواجم را به زبان بیاورم. وقتی ناگهان اشکهایم سرازیر شدند و مثل بچهای شروع کردم به اشک ریختن، هیچکس بیشتر از خودم تعجب نکرده بود. هنوز هم کاملاً مطمئن نیستم چرا زدم زیر گریه. شاید تحت تاثیر تعهد بزرگی قرار گرفته بودم که در ۲۶ سالگی بر عهده گرفته بودم! شاید سربسته نگه داشتن احساساتم و اینکه به ندرت گریه میکردم بالاخره اینطور خودشان را نشان داده بودند. یا به احتمال زیاد، شاید چون آنجا ایستاده بودم و به چشمان عروسم نگاه میکردم، با تمام وجود متوجه شدم دارم کاملترین و واقعیترین لحظه شاد زندگیم را تجربه میکنم.
مراسم به زیبایی هرچه تمامتر و طبق برنامه برگزار شد و نوبت به این رسید که سوگند ازدواجم را به زبان بیاورم. وقتی ناگهان اشکهایم سرازیر شدند و مثل بچهای شروع کردم به اشک ریختن، هیچکس بیشتر از خودم تعجب نکرده بود. هنوز هم کاملاً مطمئن نیستم چرا زدم زیر گریه. شاید تحت تاثیر تعهد بزرگی قرار گرفته بودم که در ۲۶ سالگی بر عهده گرفته بودم! شاید سربسته نگه داشتن احساساتم و اینکه به ندرت گریه میکردم بالاخره اینطور خودشان را نشان داده بودند. یا به احتمال زیاد، شاید چون آنجا ایستاده بودم و به چشمان عروسم نگاه میکردم، با تمام وجود متوجه شدم دارم کاملترین و واقعیترین لحظه شاد زندگیم را تجربه میکنم.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.