بریدهای از کتاب لنگرگاهی در شن روان: شش مواجهه با سوگ و مرگ اثر الهام شوشتری زاده
1403/2/31
صفحۀ 125
چشم میگشاییم و خود را بر پلکانی مییابیم.پایینتر، پلههایی هستند که انگار از آنها بالا آمدهایم و بالاتر، پلههای بسیار دیگرکه بر فراز سرمان از دید پنهان میشوند. لیک آن نگهبان ازلی، بنا به باوری کهن، بر درگاه ورود ما به این جهان ایستاده و جامی از رود نسیان به کاممان میریزد تا از جهان پیشین هیچ نتوانیم گفت.
چشم میگشاییم و خود را بر پلکانی مییابیم.پایینتر، پلههایی هستند که انگار از آنها بالا آمدهایم و بالاتر، پلههای بسیار دیگرکه بر فراز سرمان از دید پنهان میشوند. لیک آن نگهبان ازلی، بنا به باوری کهن، بر درگاه ورود ما به این جهان ایستاده و جامی از رود نسیان به کاممان میریزد تا از جهان پیشین هیچ نتوانیم گفت.
(0/1000)
پواد پایت
1403/2/31
4