بریدهای از کتاب گزارش به خاک یونان اثر نیکوس کازانتزاکیس
1404/7/2 - 10:37
صفحۀ 12
ابرها آسمان را پوشانده اند. نم نم بارانی گرم بر لبانم می ریزد. خاک عطر آگین است. صدایی شیرین و افسونگر از خاک بر میخیزد که: "بیا... بیا... بیا" نم نم باران شدت گرفته است. اولین پرنده شبگرد آه میکشد. درد پرنده در این هوای نمناک با حلاوتی وصف ناپذیر از شاخسار شب گرفته، فرو می افتد. آرامش، حلاوتی شگرف! کسی در خانه نیست... بیرون، چمنزارهای تشنه، اولین باران پاییزی را با سپاس و تندرستی گنگ می نوشیدند. زمین، چون نوزادی خود را به پا خیزانده بود تا پستان آسمان را بمکد.
ابرها آسمان را پوشانده اند. نم نم بارانی گرم بر لبانم می ریزد. خاک عطر آگین است. صدایی شیرین و افسونگر از خاک بر میخیزد که: "بیا... بیا... بیا" نم نم باران شدت گرفته است. اولین پرنده شبگرد آه میکشد. درد پرنده در این هوای نمناک با حلاوتی وصف ناپذیر از شاخسار شب گرفته، فرو می افتد. آرامش، حلاوتی شگرف! کسی در خانه نیست... بیرون، چمنزارهای تشنه، اولین باران پاییزی را با سپاس و تندرستی گنگ می نوشیدند. زمین، چون نوزادی خود را به پا خیزانده بود تا پستان آسمان را بمکد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.
