بریده‌ای از کتاب یوما اثر مریم راهی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

《 ام جمیل، خار بر دوش، فریاد می کشد: "اگر شهامتش را داری با صدای بلند سخن بگو، ای مُذَمَم! ... و صدا بی جهت نرم مساز؛ که در ما هیچ اثر نخواهد داشت... خارها نیز از برای آزار توست، ای مذمم!" هوا قدری روشن تر شده است و رسول خدا عزم رفتن سوی کعبه می کند که ام جمیل فریاد می کشد: " لااقل بمان و جواب ناسزاهایم را بده..." رسول خدا لحظه ای به پشت سر بر می گردد و با زبانی خوش تر: "نام من محمد است و شما ناسزا بر مذمم گفتید.... بمانید تا خودش بیاید و جواب تان را بدهد" ..... 》

《 ام جمیل، خار بر دوش، فریاد می کشد: "اگر شهامتش را داری با صدای بلند سخن بگو، ای مُذَمَم! ... و صدا بی جهت نرم مساز؛ که در ما هیچ اثر نخواهد داشت... خارها نیز از برای آزار توست، ای مذمم!" هوا قدری روشن تر شده است و رسول خدا عزم رفتن سوی کعبه می کند که ام جمیل فریاد می کشد: " لااقل بمان و جواب ناسزاهایم را بده..." رسول خدا لحظه ای به پشت سر بر می گردد و با زبانی خوش تر: "نام من محمد است و شما ناسزا بر مذمم گفتید.... بمانید تا خودش بیاید و جواب تان را بدهد" ..... 》

1

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.