بریده‌ای از کتاب پنجره های تشنه: روزنوشت های انتقال ضریح امام حسین (ع) از قم به کربلا اثر مهدی قزلی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 113

آزادگان هم نامه‌ای نشان داد و گفت:«این را با خط کودکانه در بساط ضریح پیدا کردیم همراه گوشواره‌ای کوچک و بچگانه.» در نامه نوشته شده بود:« امام حسین تو می‌دانی که از همه‌ی دنیا همین گوشواره را دارم فقط. از تو می‌خواهم من و مادرم و بی‌بی را ببری کربلا.» حاج خلج نیم خیز شد و نامه را گرفت و ورانداز کرد. گفت:« ای کاش شماره تلفنش را نوشته بود!»

آزادگان هم نامه‌ای نشان داد و گفت:«این را با خط کودکانه در بساط ضریح پیدا کردیم همراه گوشواره‌ای کوچک و بچگانه.» در نامه نوشته شده بود:« امام حسین تو می‌دانی که از همه‌ی دنیا همین گوشواره را دارم فقط. از تو می‌خواهم من و مادرم و بی‌بی را ببری کربلا.» حاج خلج نیم خیز شد و نامه را گرفت و ورانداز کرد. گفت:« ای کاش شماره تلفنش را نوشته بود!»

25

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.