بریدۀ کتاب
1403/7/24
4.6
10
صفحۀ 285
او داشت یاد میگرفت که شاید تو با خانوادهات بجنگی ، قبولشان نداشته باشی و حتی از آنها متنفر باشی ، اما همیشه چیزی تو را به آنها وصل میکند . انگار رشتههای درونیتان به هم گره خورده ، خون ، همیشه غلیظتر از آب است .
او داشت یاد میگرفت که شاید تو با خانوادهات بجنگی ، قبولشان نداشته باشی و حتی از آنها متنفر باشی ، اما همیشه چیزی تو را به آنها وصل میکند . انگار رشتههای درونیتان به هم گره خورده ، خون ، همیشه غلیظتر از آب است .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.