بریده‌ای از کتاب نوشابه با سیانور اثر آگاتا کریستی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 101

ساندرا سرش را عقب داد و خندید. گفت: _هرکاری میخواهی بکن، رزماری. برنده نمی‌شوی. _ساکت باش، ساندرا. رزماری مُرده. _مُرده؟ نه. بعضی وقتها فکر میکنم زنده است...

ساندرا سرش را عقب داد و خندید. گفت: _هرکاری میخواهی بکن، رزماری. برنده نمی‌شوی. _ساکت باش، ساندرا. رزماری مُرده. _مُرده؟ نه. بعضی وقتها فکر میکنم زنده است...

9

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.