بریدهای از کتاب نوشابه با سیانور اثر آگاتا کریستی
1404/1/5
صفحۀ 101
ساندرا سرش را عقب داد و خندید. گفت: _هرکاری میخواهی بکن، رزماری. برنده نمیشوی. _ساکت باش، ساندرا. رزماری مُرده. _مُرده؟ نه. بعضی وقتها فکر میکنم زنده است...
ساندرا سرش را عقب داد و خندید. گفت: _هرکاری میخواهی بکن، رزماری. برنده نمیشوی. _ساکت باش، ساندرا. رزماری مُرده. _مُرده؟ نه. بعضی وقتها فکر میکنم زنده است...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.