بریدهای از کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
3 روز پیش
صفحۀ 231
نفسش بوی باد می داد، بوی باران. خنک بود. و دهانش بوی چوب می داد. و من یکباره میان دست هاش شعله ور می شدم.
نفسش بوی باد می داد، بوی باران. خنک بود. و دهانش بوی چوب می داد. و من یکباره میان دست هاش شعله ور می شدم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.