بریدۀ کتاب

زندگی نامرئی ادی لارو
بریدۀ کتاب

صفحۀ 194

_من همان چیزی را به تو دادم که میخواستی زمان بدون قید و شرط زندگی بدون محدودیت! ادلین:تو نفرینم کردی که فراموش شوم _ تو آزادی میخواستی هیچ آزادی ای بزرگتر از این نیست. حالا میتوانی بدون این که جلب توجه کنی یا ردت را بگیرند تمام جهان را بگردی _وانمود نکن به جای بدجنسی در حق من لطف کرده ای _من با تو قرارداد بستم. سیاهی این را میگوید و کف دستش را روی میز میکوبد. برق کهربایی رنگی یک لحظه در چشمانش میدرخشد. _ تو بودی که آمدی سراغ من.. خواهش کردی التماس کردی .تو کلمات را انتخاب کردی و من شرایط را. هیچ کس تو را مجبور نکرده بود. حالا هم راه برگشتی نیست. نمیتوانی حرفت را پس بگیری اما اگر از ادامه دادن خسته شده ای فقط کافی است به من بگویی...

_من همان چیزی را به تو دادم که میخواستی زمان بدون قید و شرط زندگی بدون محدودیت! ادلین:تو نفرینم کردی که فراموش شوم _ تو آزادی میخواستی هیچ آزادی ای بزرگتر از این نیست. حالا میتوانی بدون این که جلب توجه کنی یا ردت را بگیرند تمام جهان را بگردی _وانمود نکن به جای بدجنسی در حق من لطف کرده ای _من با تو قرارداد بستم. سیاهی این را میگوید و کف دستش را روی میز میکوبد. برق کهربایی رنگی یک لحظه در چشمانش میدرخشد. _ تو بودی که آمدی سراغ من.. خواهش کردی التماس کردی .تو کلمات را انتخاب کردی و من شرایط را. هیچ کس تو را مجبور نکرده بود. حالا هم راه برگشتی نیست. نمیتوانی حرفت را پس بگیری اما اگر از ادامه دادن خسته شده ای فقط کافی است به من بگویی...

5

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.