بریدهای از کتاب شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر اثر لوری گاتلیب
1402/10/13
صفحۀ 288
(ماجرا اینجوریه. من موهاشون رو کوتاه میکنم و دفعه بعد که اومدن، میگن یه مدل دیگه میخوان. ازشون میپرسم واسه چی؟ قبلیه عیب و ایرادی داشت؟ میگن نه، قبلیه هم خیلی محشر بود! ولی دلشون یه چیز متفاوت میخواد، همین. در نتیجه منم دقیقا همون مدل قبلی میزنم ولی اونها خیال میکنن که متفاوته. تازه عاشقش هم میشن.) (شاید چیزی که ازش شاکیان اصلا مشکل واقعی نباشه! شاید همینجوری که هست خوب باشه. شاید حتی عالی باشه، مثل مدل موشون. شاید اگه سعی نمیکردن همه چی رو عوض کنن، خوشحالتر بودن. فقط باش.) حرفش را سبک سنگین کردم.مسلما یک جاهایی حقیقت داشت. گاهی لازم است آدم ها خودشان را و دیگران را همانطوری که هستند بپذیرند. ولی گاهی هم، برای اینکه حس بهتری داشته باشی، لازم است یکی آینه ای بگیرد مقابل رویت و نه آینه ای که قشنگتر نشانت بدهد.
(ماجرا اینجوریه. من موهاشون رو کوتاه میکنم و دفعه بعد که اومدن، میگن یه مدل دیگه میخوان. ازشون میپرسم واسه چی؟ قبلیه عیب و ایرادی داشت؟ میگن نه، قبلیه هم خیلی محشر بود! ولی دلشون یه چیز متفاوت میخواد، همین. در نتیجه منم دقیقا همون مدل قبلی میزنم ولی اونها خیال میکنن که متفاوته. تازه عاشقش هم میشن.) (شاید چیزی که ازش شاکیان اصلا مشکل واقعی نباشه! شاید همینجوری که هست خوب باشه. شاید حتی عالی باشه، مثل مدل موشون. شاید اگه سعی نمیکردن همه چی رو عوض کنن، خوشحالتر بودن. فقط باش.) حرفش را سبک سنگین کردم.مسلما یک جاهایی حقیقت داشت. گاهی لازم است آدم ها خودشان را و دیگران را همانطوری که هستند بپذیرند. ولی گاهی هم، برای اینکه حس بهتری داشته باشی، لازم است یکی آینه ای بگیرد مقابل رویت و نه آینه ای که قشنگتر نشانت بدهد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.