معرفی کتاب شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر اثر لوری گاتلیب مترجم الهام سلمانی فروغی

شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر

شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر

لوری گاتلیب و 1 نفر دیگر
4.2
19 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

36

خواهم خواند

35

ناشر
ققنوس
شابک
9786220403616
تعداد صفحات
498
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        این کتاب می پرسد: «چطور می توانیم تغییر کنیم؟» و پاسخ می دهد: «در رابطه داشتن با دیگران». البته منظور از رابطه با دیگران، «دیگران» در این کتاب رابطه میان روان درمانگر و بیمار است. رابطه ای که نیازمند یک اعتماد متقابل و مقدس است. نویسنده در این کتاب ماجرای رابطه خودش را با چند بیمار با اجازه از بیماران و به شرط نام نبردن از آنان تشریح کرده است. هدف نویسنده از مطرح کردن ارتباط خود و بیمارانش این بوده که انسانیت را در آ ن ها مکشوف سازد تا بتوانیم خودمان را واضح تر ببینیم، به عبارت دیگر اگر خود را در لابه لای صفحات این کتاب دیدید تعجب نکنید؛ زیرا در وجود هر کدام از ما رازها و ناگفته هایی است که شاید میان همه مان مشترک باشد و با خواندن این کتاب و شرح احوال بیماران «گاتلیب» بتوانیم خودِ ناشناخته و به انزوا رفته مان را بیابیم. خودی که شاید تا به حال جرئت آن را نداشته ایم درباره اش با کسی حرف بزنیم چه رسد به رفتن پیش روان درمانگر.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر

یادداشت‌ها

dream.m

dream.m

6 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتابو تموم کردم و سورپرایز شدم . توقع داشتم ازش خوشم نیاد، چون اصولا از نصیحت شنیدن در مورد زندگی شخصی حالم بهم میخوره، ولی خب این کتاب اصلا قصد نداره نصیحت کنه. 
داستان تجربه درمانی چنتا مراجع با یک تراپیست عه و مراجعه خود اون تراپیست به تراپیست. 
اما، اما داره!
حقیقتش من از اینکه میبینم و میخونم بقیه آدمها هم مثل من مشکلات زیادی دارن و فقدان، تنهایی،حس بازندگی و ترس رو تجربه میکنن؛ اصلا خوشحال نمیشم. و بدتر اینکه، وقتی کسی برای همدردی باهام از شرایط سخت خودش و تجربه های مشابهش حرف میزنه، میخوام با دستام گوشامو بگیرم و دوتا دست هم قرض کنم تا دهن اونو ببندم. ما همه تجربه های شبیه هم داریم درسته، ولی درک ما از اون تجربه خیلی باهم فرق میکنه . به خیلی چیزها توی زندگی گذشته و حال و بدن ما بستگی داره . ممنون که برام مثال میزنی و میگی من تنها آدمی نیستم که این چیزا رو تجربه کردم. ولی احتمالا من تنها آدمی هستم که تمام اون چیزها رو این شکلی تجربه میکنه و اینجوری رووش تأثیر میذاره. شاید ایراد از منه که از مقایسه مشکلاتم بدم میاد. میدونم! خودم میدونم کتاب میخواد چی بگه و برای کیا نوشته شده . واقعا هم داره کارش رو درست انجام میده . اولش هم گفتم از سطح عالی محتوای کتاب سورپرایز شدم . اما من یه مرگم هست . انگار وقتی یکی بهم میگه "درکت میکنم" داره بهم فحش میده...
............
ممنونم از دوست خفنم ایمان و همسر مهربونش که این کتاب رو برای تولدم بهم هدیه دادن. خیلی حس قشنگیه داشتن همچین دوستایی که تنهات نمی‌ذارن♡♡
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اول از همه بگم این کتاب یکی از تاثیر گذار ترین و خفن ترین کتابایی که خوندم و به عنوان یه دانشجوی روانشناسی خیلی چیز ازش یاد گرفتم حیف که پنج ستاره بیشتر نمیشه داد 
نکته بعد ، گویا از هر کتاب یک یاد داشت بیشتر نمیشه منتشر چند چنتا  متن میزارم  و چون این کتاب و یک سال و خورده ای پیش خوندم اجبارا از دفترچه ای که برای کتابام دارم مینویسم پس دقیقا نمیدونم کدوم صفحه از کتاب هست. بریم باهم  تیکه ممتن ها رو چندتاشو بخونیم:

*سوالی که پرسیده نشود جوابش همیشه منفی است*

*داروی صداقت موثرتر از داروی دلسوزی است دلسوزی ممکن است تسلی بخش باشد ولی اغلب  باعث کتمان واقعیت می‌شود*

*قدرتمندترین حقایقی که مردم آنها را خیلی جدی می‌گیرند حقایقی هستند که خودشان کم کم با آن پی می‌برند*

*بار که می‌شنوم کسی می‌گوید پدر مادرم فرشته بودند شک می‌کنم موضوعی نیست که دنبال مشکل می‌گردم مسئله اینجاست هیچ پدر مادری فرشته نیست بیشتر ما در نهایت والدین خوبی باشیم و این خوب بودن برای تربیت فرزند متعادل کافیست. فیلیپ لارکین شاعر، به درستی گفته است: پدر مادرت تو را نابود می‌کنند شاید نخواهند ولی این کارا. یوهان فون گوته گفته است بسیاری از والدین تلاش غیورانه برای آسان کردن زندگی فرزندانشان زندگی را برای آنها کنند*
* خوشبختی از خوب بودن اوضاع نشات نمی‌گیرد بلکه زمانی این حس دست می‌دهد که اوضاع از چیزی که انتظار داشتیم بهتر باشد*
* انتقاد از قضاوت می‌آید ولی شکایت از درخواست. شکایت می‌تواند یک جور تعریف و تمجید خاموش هم باشد مثلاً فردی که از مشغله همسرش شکایت می‌کند می‌تواند این معنا را داشته باشد که وقت گذراندن با همسرش برایش لذت بخش است و از اینکه این فرصت مهیا نمی‌شود ناراحت است*

* پشیمانی می‌تواند فرد را به دو مسیر بکشاند اول، یا او را به گذشته زنجیر می‌کند.
دوم، یا به عنوان نیرویی محرکه برای ایجاد تغییر عمل می‌کند.* 

*مردم از وسایل الکترونیک برای فرار از احساس تنهایی و حواس پرتی استفاده می‌کنند و تا وقتی که درگیر این حواس پرتی هستند قادر به برقراری ارتباط با یکدیگر و حتی با خودشان هم نیستند*

* گاهی اوقات تغییراتی که می‌خواهیم در یک فرد اتفاق بیفتد جز خواسته‌های آن فرد نیست حتی اگر به ما بگوید که هست. پس وقتی او تغییر نمی‌کند ما مجبوریم تغییر کنیم. وقتی این کار را کردیم دو اتفاق می‌افتد:
۱. فرد برای اینکه زمین نخورد هایش را تغییر می‌دهد(خودش را با ما تنظیم میکند.)
۲. یا آن ارتباط را ترک می‌کند و به سراغ کسی دیگری می‌رود تا آن را آزار دهد*
* طبیعت زندگی تغییر کردن است و طبیعت انسان مقاومت در برابر تغییر*

تیکه متن از این کتاب زیاد دارم اما فکر میکنم بیشتر از این حوصله سر بر میشه و  حس کنجکاوی رو در مخاطب برای مطالعه از بین میبره 
امیدوارم که اگر این کتاب رو نخوندید مشتاق خوندش بشید و ازش لذت ببرید 
پ.ن : این کتاب با عناوین مختلف و ترجمه های متفاوتی تو بازار وجود داره اما من بهتون همین عنوان و همین انتشارات رو  پیشنهاد میکنم بهتون .


        

7