شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر

شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر

شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر

لوری گاتلیب و 1 نفر دیگر
4.6
10 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

19

خواهم خواند

24

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

درباره ی جدایی ام نوشتم، درباره ی درمانگرم، فناپذیری ام، ترسمان از قبول مسئولیت زندگی مان و نیازمان به این کار برای شفا یافتن. در این باره نوشتم که اهمیتی ندارد شرایط بیرونی مان چه باشد، ما حق انتخاب داریم که چطور زندگی کنیم و صرف نظر از اینکه چه اتفاقی افتاده، چه چیزی را از دست داده ایم، یا چقدر پیر شده ایم، به قول ریتا «تا موقعش نرسه تموم نمی شه». در این باره نوشتم که چطور گاهی کلید زندگی بهتر را داریم، اما نیاز داریم یک نفر نشانمان دهد کلید کوفتی را کجا گذاشته ایم.در این باره نوشتم که چطور برای من این شخص وندل بوده است و چطور برای دیگران گاهی این آدم من هستم.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به شاید بهتره با یکی حرف بزنی: روایت های یک روان درمانگر

            اول از همه بگم این کتاب یکی از تاثیر گذار ترین و خفن ترین کتابایی که خوندم و به عنوان یه دانشجوی روانشناسی خیلی چیز ازش یاد گرفتم حیف که پنج ستاره بیشتر نمیشه داد 
نکته بعد ، گویا از هر کتاب یک یاد داشت بیشتر نمیشه منتشر چند چنتا  متن میزارم  و چون این کتاب و یک سال و خورده ای پیش خوندم اجبارا از دفترچه ای که برای کتابام دارم مینویسم پس دقیقا نمیدونم کدوم صفحه از کتاب هست. بریم باهم  تیکه ممتن ها رو چندتاشو بخونیم:

*سوالی که پرسیده نشود جوابش همیشه منفی است*

*داروی صداقت موثرتر از داروی دلسوزی است دلسوزی ممکن است تسلی بخش باشد ولی اغلب  باعث کتمان واقعیت می‌شود*

*قدرتمندترین حقایقی که مردم آنها را خیلی جدی می‌گیرند حقایقی هستند که خودشان کم کم با آن پی می‌برند*

*بار که می‌شنوم کسی می‌گوید پدر مادرم فرشته بودند شک می‌کنم موضوعی نیست که دنبال مشکل می‌گردم مسئله اینجاست هیچ پدر مادری فرشته نیست بیشتر ما در نهایت والدین خوبی باشیم و این خوب بودن برای تربیت فرزند متعادل کافیست. فیلیپ لارکین شاعر، به درستی گفته است: پدر مادرت تو را نابود می‌کنند شاید نخواهند ولی این کارا. یوهان فون گوته گفته است بسیاری از والدین تلاش غیورانه برای آسان کردن زندگی فرزندانشان زندگی را برای آنها کنند*
* خوشبختی از خوب بودن اوضاع نشات نمی‌گیرد بلکه زمانی این حس دست می‌دهد که اوضاع از چیزی که انتظار داشتیم بهتر باشد*
* انتقاد از قضاوت می‌آید ولی شکایت از درخواست. شکایت می‌تواند یک جور تعریف و تمجید خاموش هم باشد مثلاً فردی که از مشغله همسرش شکایت می‌کند می‌تواند این معنا را داشته باشد که وقت گذراندن با همسرش برایش لذت بخش است و از اینکه این فرصت مهیا نمی‌شود ناراحت است*

* پشیمانی می‌تواند فرد را به دو مسیر بکشاند اول، یا او را به گذشته زنجیر می‌کند.
دوم، یا به عنوان نیرویی محرکه برای ایجاد تغییر عمل می‌کند.* 

*مردم از وسایل الکترونیک برای فرار از احساس تنهایی و حواس پرتی استفاده می‌کنند و تا وقتی که درگیر این حواس پرتی هستند قادر به برقراری ارتباط با یکدیگر و حتی با خودشان هم نیستند*

* گاهی اوقات تغییراتی که می‌خواهیم در یک فرد اتفاق بیفتد جز خواسته‌های آن فرد نیست حتی اگر به ما بگوید که هست. پس وقتی او تغییر نمی‌کند ما مجبوریم تغییر کنیم. وقتی این کار را کردیم دو اتفاق می‌افتد:
۱. فرد برای اینکه زمین نخورد هایش را تغییر می‌دهد(خودش را با ما تنظیم میکند.)
۲. یا آن ارتباط را ترک می‌کند و به سراغ کسی دیگری می‌رود تا آن را آزار دهد*
* طبیعت زندگی تغییر کردن است و طبیعت انسان مقاومت در برابر تغییر*

تیکه متن از این کتاب زیاد دارم اما فکر میکنم بیشتر از این حوصله سر بر میشه و  حس کنجکاوی رو در مخاطب برای مطالعه از بین میبره 
امیدوارم که اگر این کتاب رو نخوندید مشتاق خوندش بشید و ازش لذت ببرید 
پ.ن : این کتاب با عناوین مختلف و ترجمه های متفاوتی تو بازار وجود داره اما من بهتون همین عنوان و همین انتشارات رو  پیشنهاد میکنم بهتون .