بریدهای از کتاب آن ها اثر فاضل نظری
1402/9/10
صفحۀ 70
هر گاه یک نگاه به بیگانه میکنی خون مرا دوباره به پیمانه میکنی ای آنکه دست بر سر من می کشی !بگو فردا دوباره موی که را شانه میکنی ؟ گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن باشد ، ولی نصیحت دیوانه می کنی ای عشق سنگدل که به ایینه سر زدی درسینه شکسته دلان خانه می کنی ؟ بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت چون رنگ رخنه در پر پروانه می کنی عشق است و گفته اند یک قصه بیش نیست این قصه را به مرگ خود افسانه میکنی
هر گاه یک نگاه به بیگانه میکنی خون مرا دوباره به پیمانه میکنی ای آنکه دست بر سر من می کشی !بگو فردا دوباره موی که را شانه میکنی ؟ گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن باشد ، ولی نصیحت دیوانه می کنی ای عشق سنگدل که به ایینه سر زدی درسینه شکسته دلان خانه می کنی ؟ بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبت چون رنگ رخنه در پر پروانه می کنی عشق است و گفته اند یک قصه بیش نیست این قصه را به مرگ خود افسانه میکنی
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.