بریده‌ای از کتاب با رشته محبت به کجا می کشی مرا؟ اثر محسن عباسی ولدی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 24

من از قبل از به تکلیف رسیدنم ، نماز می خوندم و الانم دارم می خونم ، اما راستش دیگه دوست ندارم نماز بخونم . فقط چون مجبورم ، می خونم . من حرفای بچه ها را قبول دارم ؛ اما فکر می کنم مشکل اصلی ما اینه که نتونستیم با خدایی که شما بهمون معرفی کردید ، دوست بشیم.من وقتی می خوام خدا را تصور کنم یه موجود خیلی ترسناک تو ذهنم می آد ؛ کسی که همیشه اخم کرده و منتظره ما گناه کنیم تا ما رو بگیره و بندازه تو جهنم.

من از قبل از به تکلیف رسیدنم ، نماز می خوندم و الانم دارم می خونم ، اما راستش دیگه دوست ندارم نماز بخونم . فقط چون مجبورم ، می خونم . من حرفای بچه ها را قبول دارم ؛ اما فکر می کنم مشکل اصلی ما اینه که نتونستیم با خدایی که شما بهمون معرفی کردید ، دوست بشیم.من وقتی می خوام خدا را تصور کنم یه موجود خیلی ترسناک تو ذهنم می آد ؛ کسی که همیشه اخم کرده و منتظره ما گناه کنیم تا ما رو بگیره و بندازه تو جهنم.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.