بریده‌ای از کتاب تابستان مرگ و معجزه اثر ویلیام کنت کروگر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 344

پیش از این به مراسم بزرگداشت رفته بودم. از آن موقع به بعد هم بارها رفتم و درک کردم که مراسم و آیین‌هایی که با مرگ می‌آیند، ارزش بسیار دارند. خداحافظی کردن سخت است و تنهایی خداحافظی کردن تقریباً غیرممکن. مراسم و آیین‌ها حکم نرده‌هایی را دارند که به آن‌ها متوسل می‌شویم، همه با هم، و همین مراسم است که نمی‌گذارد پشتمان خم شود، و تا وقتی سیاه‌ترینِ زمان‌ها بگذرد ما را کنار هم نگه می‌دارد.

پیش از این به مراسم بزرگداشت رفته بودم. از آن موقع به بعد هم بارها رفتم و درک کردم که مراسم و آیین‌هایی که با مرگ می‌آیند، ارزش بسیار دارند. خداحافظی کردن سخت است و تنهایی خداحافظی کردن تقریباً غیرممکن. مراسم و آیین‌ها حکم نرده‌هایی را دارند که به آن‌ها متوسل می‌شویم، همه با هم، و همین مراسم است که نمی‌گذارد پشتمان خم شود، و تا وقتی سیاه‌ترینِ زمان‌ها بگذرد ما را کنار هم نگه می‌دارد.

14

(0/1000)

نظرات

حق. چیزی که اولین بار در نوجوانی و پس از رفتن الهام فهمیدم. و در تک‌تک مراسم‌های محمد حسش کردم. و پس از آن واژهٔ «تسلیت» برایم معنای دیگری پیدا کرد. کلمه‌ای مهم که باید از پس ادا کردنش بربیاییم. هر چقدر هم که برایمان سخت باشد...

0