بریدۀ کتاب
1402/9/13
صفحۀ 99
به میز جلوی در اشاره کرد و پرسید: «این میز برای چی اینجاست؟» گفتیم: «میز حضور و غیابه.» نگاهش روی تک تکمان چرخید و با لحنی تحکمآمیز گفت: «دیگه نیاز نیست. کسی که لباس پاسداری پوشیده، حضور و غیاب براش معنی نداره. اگه اونقدر شهامت دارید که تاخیر بکنید و فردای قیامت بتونید جواب بدید، جواب دنیاتون با من. نه کسی حق حضور و غیاب داره، نه حق اینکه بپرسه فلانی چرا دیر اومدی و کجا بودی.»
به میز جلوی در اشاره کرد و پرسید: «این میز برای چی اینجاست؟» گفتیم: «میز حضور و غیابه.» نگاهش روی تک تکمان چرخید و با لحنی تحکمآمیز گفت: «دیگه نیاز نیست. کسی که لباس پاسداری پوشیده، حضور و غیاب براش معنی نداره. اگه اونقدر شهامت دارید که تاخیر بکنید و فردای قیامت بتونید جواب بدید، جواب دنیاتون با من. نه کسی حق حضور و غیاب داره، نه حق اینکه بپرسه فلانی چرا دیر اومدی و کجا بودی.»
0
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.