بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 114

میت بر دوش از خانه بیرون آمدیم و به سمت مسجد راه افتادیم. جنازه را گوشه‌ی حیاط مسجد گذاشتیم. مردم کم‌کم برای نماز صبح گرد می‌آمدند و هرکه وارد می‌شد با دیدن جنازه لاحول و لا قوّة الا بالله می‌گفت. پس از نماز، گروهی ماندند تا میت را به گورستان ببریم. شمارِ زیادی بودند. میت را به خاک سپردیم و تمام. خورشید، بی‌آن‌که نبودِ عمویم را به پشیزی بگیرد، برآمد و بر تارِکِ اشبیلیه درخشید.

میت بر دوش از خانه بیرون آمدیم و به سمت مسجد راه افتادیم. جنازه را گوشه‌ی حیاط مسجد گذاشتیم. مردم کم‌کم برای نماز صبح گرد می‌آمدند و هرکه وارد می‌شد با دیدن جنازه لاحول و لا قوّة الا بالله می‌گفت. پس از نماز، گروهی ماندند تا میت را به گورستان ببریم. شمارِ زیادی بودند. میت را به خاک سپردیم و تمام. خورشید، بی‌آن‌که نبودِ عمویم را به پشیزی بگیرد، برآمد و بر تارِکِ اشبیلیه درخشید.

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.