بریدهای از کتاب رقیب های ازلی اثر ربکا راس
2 روز پیش
صفحۀ 96
تابهحال شده فکر کنی که هر روز داری یک زره تنت میکنی؟ که وقتی مردم بهت نگاه میکنن فقط درخشش فلزی رو میبینن که تو با دقت خودت رو پشتش مخفی کردی؟ اونا توی وجودت چیزی رو میبینن که خودشون میخوان ... انعکاس تصویر خودشون رو، یا تیکهای از آسمون یا سایهای رو که بین ساختمونهاست. تموم اشتباهاتی رو که انجام دادی میبینن، تموم دفعاتی رو که شکست خوردی، هر بار که بهشون آسیب وارد کردی یا ناامیدشون کردی. انگار که همیشه تو رو کنار همون اشتباهها و کج رفتنها می بینن. چطور باید چیزی مثل اینو تغییر داد؟ چطور میشه برای خودت زندگی کنی و به خاطرش احساس گناه نداشته باشی؟
تابهحال شده فکر کنی که هر روز داری یک زره تنت میکنی؟ که وقتی مردم بهت نگاه میکنن فقط درخشش فلزی رو میبینن که تو با دقت خودت رو پشتش مخفی کردی؟ اونا توی وجودت چیزی رو میبینن که خودشون میخوان ... انعکاس تصویر خودشون رو، یا تیکهای از آسمون یا سایهای رو که بین ساختمونهاست. تموم اشتباهاتی رو که انجام دادی میبینن، تموم دفعاتی رو که شکست خوردی، هر بار که بهشون آسیب وارد کردی یا ناامیدشون کردی. انگار که همیشه تو رو کنار همون اشتباهها و کج رفتنها می بینن. چطور باید چیزی مثل اینو تغییر داد؟ چطور میشه برای خودت زندگی کنی و به خاطرش احساس گناه نداشته باشی؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.