بریدهای از کتاب آشنایی با قرآن (تفسیر سوره های مزمل، مدثر، قیامه) اثر مرتضی مطهری
7 روز پیش
صفحۀ 190
آنگاه این قصه را نوشته بود که یک وقت یک آقایی آمد، دیدیم یک مقاله خیلی بلند بالایی نوشته راجع به زن و حقوق زن که اصلاً در طول تاریخ درباره این جنس ظلم شده است. مگر چه تفاوتی میان زن و مرد هست؟ حجاب یعنی چه؟ و... در « قانون زوجیت» اینها اساساً باید اصلاح بشود. زن چنین است، زن چنان است. در فضائل زن یک مقاله خیلی مفصل و بلند بالایی نوشته و آورده بود که ما چاپ کنیم. ما نگاه کردیم و دیدیم به هر حال این به درد مجله نمیخورد، چاپ نکردیم. دو سه ماه گذشت، باز دیدیم همان آدم آمد و مقالهای آورد. نگاه کردیم دیدیم تمامش در بدی زن است که این موجود چنین است، هر چه خیانت در عالم است ناشی از اوست، هر چه جنایت در عالم هست دست زن در کار است و.... با خود گفتیم این که سه ماه پیش چنان مقالهای نوشته بود حالا چرا چنین مقالهای نوشته؟ در بارهاش تحقیق کردیم، دیدیم در آن وقت هنوز زن نگرفته بود، عاشق یک زن شده بود، چون خودش عاشق یک زن شده بود این برایش یک فلسفه شده بود که زن چنین و چنان است. رفته بود زنی گرفته بود، بعد اختلاف پیدا کرده بود، آن زن هم این را خوب اذیت کرده بود، حالا که خوب اذیت شده بود یک فلسفه دوم برای خودش پیدا کرده بود. حال این گونه است که خیلیها فلسفهها را از وضع خودشان میسازند نه اینکه فلسفهای را اول قبول کردهاند بعد وضع خودشان را با آن فلسفه تطبیق میدهند؛ فلسفهها را برای توجیه وضع خودشان میسازند.
آنگاه این قصه را نوشته بود که یک وقت یک آقایی آمد، دیدیم یک مقاله خیلی بلند بالایی نوشته راجع به زن و حقوق زن که اصلاً در طول تاریخ درباره این جنس ظلم شده است. مگر چه تفاوتی میان زن و مرد هست؟ حجاب یعنی چه؟ و... در « قانون زوجیت» اینها اساساً باید اصلاح بشود. زن چنین است، زن چنان است. در فضائل زن یک مقاله خیلی مفصل و بلند بالایی نوشته و آورده بود که ما چاپ کنیم. ما نگاه کردیم و دیدیم به هر حال این به درد مجله نمیخورد، چاپ نکردیم. دو سه ماه گذشت، باز دیدیم همان آدم آمد و مقالهای آورد. نگاه کردیم دیدیم تمامش در بدی زن است که این موجود چنین است، هر چه خیانت در عالم است ناشی از اوست، هر چه جنایت در عالم هست دست زن در کار است و.... با خود گفتیم این که سه ماه پیش چنان مقالهای نوشته بود حالا چرا چنین مقالهای نوشته؟ در بارهاش تحقیق کردیم، دیدیم در آن وقت هنوز زن نگرفته بود، عاشق یک زن شده بود، چون خودش عاشق یک زن شده بود این برایش یک فلسفه شده بود که زن چنین و چنان است. رفته بود زنی گرفته بود، بعد اختلاف پیدا کرده بود، آن زن هم این را خوب اذیت کرده بود، حالا که خوب اذیت شده بود یک فلسفه دوم برای خودش پیدا کرده بود. حال این گونه است که خیلیها فلسفهها را از وضع خودشان میسازند نه اینکه فلسفهای را اول قبول کردهاند بعد وضع خودشان را با آن فلسفه تطبیق میدهند؛ فلسفهها را برای توجیه وضع خودشان میسازند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.