بریده‌ای از کتاب شعله ورم کن اثر طاهره مافی

bookworm:]

bookworm:]

1403/12/28

بریدۀ کتاب

صفحۀ 260

"شاید بتونیم باهاشون بجنگیم؟" "اون عقل ناقصت رو از دست دادی؟فکر میکنی میتونی با دویست تا سرباز مبارزه کنی.میدونم من خیلی خوشتیپم،جی،اما بروسلی که نیستم. " "بروسلی دیگه کیه؟" کنجی متعجب می‌پرسد:"بروسلی کیه؟وای خدای من.ما دیگه نمیتونیم با هم دوست باشیم." "چرا؟یکی از دوستاته؟" "اصلا میدونی چیه.هیچی نگو.فقط...اصلا الان نمی‌تونم باهات حرف بزنم."

"شاید بتونیم باهاشون بجنگیم؟" "اون عقل ناقصت رو از دست دادی؟فکر میکنی میتونی با دویست تا سرباز مبارزه کنی.میدونم من خیلی خوشتیپم،جی،اما بروسلی که نیستم. " "بروسلی دیگه کیه؟" کنجی متعجب می‌پرسد:"بروسلی کیه؟وای خدای من.ما دیگه نمیتونیم با هم دوست باشیم." "چرا؟یکی از دوستاته؟" "اصلا میدونی چیه.هیچی نگو.فقط...اصلا الان نمی‌تونم باهات حرف بزنم."

36

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.