بریدهای از کتاب چه کسی باور می کند، رستم اثر روح انگیز شریفیان
1404/1/4
صفحۀ 87
میگویم خاطرهها مانند هوای اتاقهایی است که دورانهای مختلف زندگیمان را در آن گذراندهایم. در هر چیزی نشانی از وقت و زندگیمان وجود دارد. به دور و برم که نگاه میکنم، همهجا پر از روزهایم است. پردههای دوخته شده، پنجرههای تمیز، رومیزی اتو شده، گلهای توی باغچه، هر یک روزی و ساعتی از زندگیام را در خود دارند، ساعتها و روزهایی که برای همیشه از دستشان دادهام و هرگز نمیتوانم پسشان بگیرم. تو در همهی این خاطرات جا داری. لابهلای پردهها، در یکایک برگها و گلهای باغچه. حتی روی رومیزی صاف اتوکشیدهام جای تو هست. از پنجره که به حیاط نگاه میکنم تو در تمیزی شیشهها نشستهای...
میگویم خاطرهها مانند هوای اتاقهایی است که دورانهای مختلف زندگیمان را در آن گذراندهایم. در هر چیزی نشانی از وقت و زندگیمان وجود دارد. به دور و برم که نگاه میکنم، همهجا پر از روزهایم است. پردههای دوخته شده، پنجرههای تمیز، رومیزی اتو شده، گلهای توی باغچه، هر یک روزی و ساعتی از زندگیام را در خود دارند، ساعتها و روزهایی که برای همیشه از دستشان دادهام و هرگز نمیتوانم پسشان بگیرم. تو در همهی این خاطرات جا داری. لابهلای پردهها، در یکایک برگها و گلهای باغچه. حتی روی رومیزی صاف اتوکشیدهام جای تو هست. از پنجره که به حیاط نگاه میکنم تو در تمیزی شیشهها نشستهای...
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.