بریده‌ای از کتاب آتش بدون دود کتاب اول: گالان و سولماز اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 213

عشق در وهله ی پیدایی، دوست داشتن را نفی می کند، نادیده می گیرد ،پس میزند ،له میکند و می گذرد. دوست داشتن نیز ،ناگزیر، در امتداد زمان ،عشق را دود میکند ،به آسمان میفرستد و چون خاطره یی حرام، فرشته ی نگهبانی بر آن میگمارد. عشق، سحر است؛ دوست داشتن، باطل السحر. عشق و دوست داشتن از پی هم می آیند؛ اما هرگز در يك خانه منزل نمیکنند ،عشق انقلاب است؛ دوست داشتن اصلاح. میان عشق و دوست داشتن هیچ نقطه ی مشترکی نیست از دوست داشتن به عشق میتوان رسید و از عشق به دوست داشتن؛ امّا به هر حال ،این حرکت از خود به خود نیست؛ از نوعی به نوعی ست ،از خمیره یی به خمیره یی... و فاصله یی ست ابدی میان عشق و دوست داشتن ،که برای پیمودن این فاصله، یا باید پرید،یا باید فرو چکید...

عشق در وهله ی پیدایی، دوست داشتن را نفی می کند، نادیده می گیرد ،پس میزند ،له میکند و می گذرد. دوست داشتن نیز ،ناگزیر، در امتداد زمان ،عشق را دود میکند ،به آسمان میفرستد و چون خاطره یی حرام، فرشته ی نگهبانی بر آن میگمارد. عشق، سحر است؛ دوست داشتن، باطل السحر. عشق و دوست داشتن از پی هم می آیند؛ اما هرگز در يك خانه منزل نمیکنند ،عشق انقلاب است؛ دوست داشتن اصلاح. میان عشق و دوست داشتن هیچ نقطه ی مشترکی نیست از دوست داشتن به عشق میتوان رسید و از عشق به دوست داشتن؛ امّا به هر حال ،این حرکت از خود به خود نیست؛ از نوعی به نوعی ست ،از خمیره یی به خمیره یی... و فاصله یی ست ابدی میان عشق و دوست داشتن ،که برای پیمودن این فاصله، یا باید پرید،یا باید فرو چکید...

23

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.