بریدهای از کتاب روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکی اثر ساتوشی یاگی ساوا
17 ساعت پیش
صفحۀ 48
با هر روزی که میگذشت، بیش تر به دلِ پایـیز میزدیم.🍁 چیزی به زمستان نمانده بود.🧭❄️باد خشک آن قدری سرد بود که تنمان را به لرزیدن بیندازد. درختان در خیابان تازه شروع کرده بودند به تغییر رنگ. پیش از آنکه به (خودمان) بیاییم، خورشید با گذر هر روز زودتر غروب میکرد و شبها طولانیتر و تاریکتر میشدند✨
با هر روزی که میگذشت، بیش تر به دلِ پایـیز میزدیم.🍁 چیزی به زمستان نمانده بود.🧭❄️باد خشک آن قدری سرد بود که تنمان را به لرزیدن بیندازد. درختان در خیابان تازه شروع کرده بودند به تغییر رنگ. پیش از آنکه به (خودمان) بیاییم، خورشید با گذر هر روز زودتر غروب میکرد و شبها طولانیتر و تاریکتر میشدند✨
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.