بریده‌ای از کتاب آتش بدون دود کتاب اول: گالان و سولماز اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 131

به خاطر مقامی که اگر به‌قدر دنیا می‌ارزید، باز هم چیزی نبود، رنگ عوض کنم؟ جامه‌ی ریا بپوشم؟ چیزی شوم غیر از آنچه که هستم؟ هاه؟ تو، نزدیک‌ترین رفیق گالان، از او چنین چیزی را می‌خواهی؟ بدا به حالت بویان میش، و بدا به حال همه‌ی آنها که محبّت را دکان می‌کنند تا با تجارتِ تزویر و تقلب، به جاه و مقامی برسند...

به خاطر مقامی که اگر به‌قدر دنیا می‌ارزید، باز هم چیزی نبود، رنگ عوض کنم؟ جامه‌ی ریا بپوشم؟ چیزی شوم غیر از آنچه که هستم؟ هاه؟ تو، نزدیک‌ترین رفیق گالان، از او چنین چیزی را می‌خواهی؟ بدا به حالت بویان میش، و بدا به حال همه‌ی آنها که محبّت را دکان می‌کنند تا با تجارتِ تزویر و تقلب، به جاه و مقامی برسند...

5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.