بریده‌ای از کتاب افعی و بال های شب : خاکستر و پادشاه نفرین شده اثر کریسا برودبنت

بریدۀ کتاب

صفحۀ 49

یا الهه. دفتر کار وینسنت بود. بوی او را می داد. برای یک لحظه به نحو دردناکی حس کردم پدرم نمرده بود. انگار جایی در این اتاق بود، کتابی در دست داشت و خطی جدی بین ابروهایش افتاده بود. گذشته مانند تکه پاره های فولاد در تنم فرو رفت، به همان تیزی و به همان دردناکی.

یا الهه. دفتر کار وینسنت بود. بوی او را می داد. برای یک لحظه به نحو دردناکی حس کردم پدرم نمرده بود. انگار جایی در این اتاق بود، کتابی در دست داشت و خطی جدی بین ابروهایش افتاده بود. گذشته مانند تکه پاره های فولاد در تنم فرو رفت، به همان تیزی و به همان دردناکی.

25

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.