بریده‌ای از کتاب اقیانوسی در ذهن اثر کلر وندرپول

suny

suny

1403/6/1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 252

«همه مون هرازگاهی راهمون رو گم می‌کنیم. من می‌دونستم برمی‌گردی.تقصیر تو نبود.» چه‌قدر دلم می‌خواست این حرفها را باور کنم؛ حرفهایی که باعث می‌شدند بخشیده شوم. کلمه ها مثل آبشار عظیمی ذهنم را می شستند، سر‌ تا پایم را پاک می‌کردند و من را با یک جریان آرام می‌بردند.

«همه مون هرازگاهی راهمون رو گم می‌کنیم. من می‌دونستم برمی‌گردی.تقصیر تو نبود.» چه‌قدر دلم می‌خواست این حرفها را باور کنم؛ حرفهایی که باعث می‌شدند بخشیده شوم. کلمه ها مثل آبشار عظیمی ذهنم را می شستند، سر‌ تا پایم را پاک می‌کردند و من را با یک جریان آرام می‌بردند.

551

26

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.