بریدۀ کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 30

مامان بزرگ بعد از اینکه قصه ی پریان را تعریف می کرد و او در آستانه ی خواب رفتن بود ، سر در گوشش می گفت :« حتی آسمون هم اونقدر که من دوستت دارم بزرگ نیس .» مامان بزرگ بی همتا نبود اما مال خود خود او بود. پسرک شب پیش از مرگش برایش آواز خواند. بدن او قبل از ذهنش دست از کار کشید . مال بابابزرگ برعکس .

مامان بزرگ بعد از اینکه قصه ی پریان را تعریف می کرد و او در آستانه ی خواب رفتن بود ، سر در گوشش می گفت :« حتی آسمون هم اونقدر که من دوستت دارم بزرگ نیس .» مامان بزرگ بی همتا نبود اما مال خود خود او بود. پسرک شب پیش از مرگش برایش آواز خواند. بدن او قبل از ذهنش دست از کار کشید . مال بابابزرگ برعکس .

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.