بریدۀ کتاب
1402/8/28
4.3
20
صفحۀ 72
احساس کرد خوب پیش میرود، تا نیم ساعت بعد که پیاز سوخت و کوفتههای گوشت و بلغور در تابه وا رفتند. با فکر مادرش و اینکه دیگر هرگز طعم کبهاش را نخواهد چشید، غذای وارفته را با بغض خورد.
احساس کرد خوب پیش میرود، تا نیم ساعت بعد که پیاز سوخت و کوفتههای گوشت و بلغور در تابه وا رفتند. با فکر مادرش و اینکه دیگر هرگز طعم کبهاش را نخواهد چشید، غذای وارفته را با بغض خورد.
6
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.