بریدهای از کتاب سال های ابری (جلد اول و دوم) اثر علی اشرف درویشیان
1402/5/17
صفحۀ 68
بیبی سر از روی چرخ برمیدارد. - هی رو... خدا برات نسازه اَی انگریز. آخه چه از جان مردم مسلمان میخواهی! -نفت میخواهد، نفت، صغرا خانم! خواهر جان! بیبی که گویی انگریزیها در جلوش ایستادهاند با دست به آنها اشاره میکند. - الاهی بکنم که تو چاه نفت خفه بشوی اَی انگریز. نفت را بردار و برو. دست از جان ما و جوانان ما بشور. - عجب ساده هستی تو صغرا خانم. اگر نفت را ببرد، آنوقت چراغ گِرسوزت را با چه روشن میکنی؟ آتشگَردانت را چطور آتش میاندازی؟ چرخ خیاطیات را با چه چرب میکنی؟ ها! بیبی با گردن کج به طوطی خانم ماتش زده.
بیبی سر از روی چرخ برمیدارد. - هی رو... خدا برات نسازه اَی انگریز. آخه چه از جان مردم مسلمان میخواهی! -نفت میخواهد، نفت، صغرا خانم! خواهر جان! بیبی که گویی انگریزیها در جلوش ایستادهاند با دست به آنها اشاره میکند. - الاهی بکنم که تو چاه نفت خفه بشوی اَی انگریز. نفت را بردار و برو. دست از جان ما و جوانان ما بشور. - عجب ساده هستی تو صغرا خانم. اگر نفت را ببرد، آنوقت چراغ گِرسوزت را با چه روشن میکنی؟ آتشگَردانت را چطور آتش میاندازی؟ چرخ خیاطیات را با چه چرب میکنی؟ ها! بیبی با گردن کج به طوطی خانم ماتش زده.
3
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.