بریدهای از کتاب خال سیاه عربی اثر حامد عسکری
1404/1/8
صفحۀ 43
راننده میگوید: حاجی دارین؟ میگویم: نه، خودم حاجی ام. میگوید: سن و سالی که نداری! میگویم: مگه سن و سالدارها باید برن حج؟ میگوید: آخه آخر عمر میرن حج که بشوره ببره. تازه میگن حاجیا که از مکه برمیگردن، خسیس میشن. عاقله مردی است برای خودش. میگویم: همه هم اینطور نیستند. میگوید: آخه میگن اونجا حال معنویش بالاست، از این لحاظ خسیس میشن که باز پولاشونو جمع میکنن برن زیارت. حالا تو نری اونجا ذوب در خدا بشی باز برگردی دلت هوایی بشه، زن و بچهت گشنگی بخورن! میگویم: نه حواسم هست. - :)
راننده میگوید: حاجی دارین؟ میگویم: نه، خودم حاجی ام. میگوید: سن و سالی که نداری! میگویم: مگه سن و سالدارها باید برن حج؟ میگوید: آخه آخر عمر میرن حج که بشوره ببره. تازه میگن حاجیا که از مکه برمیگردن، خسیس میشن. عاقله مردی است برای خودش. میگویم: همه هم اینطور نیستند. میگوید: آخه میگن اونجا حال معنویش بالاست، از این لحاظ خسیس میشن که باز پولاشونو جمع میکنن برن زیارت. حالا تو نری اونجا ذوب در خدا بشی باز برگردی دلت هوایی بشه، زن و بچهت گشنگی بخورن! میگویم: نه حواسم هست. - :)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.