بریده‌ای از کتاب اسفار کاتبان اثر ابوتراب خسروی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 104

همان غروب بود که [اقلیما] از یکی از دختر دایی‌هایش صحبت کرد که به قول او، با مردی بیرون از امت ازدواج کرده و برای همین برایش مجلس ختم گرفته اند. سیاه پوشیده و گریه کرده اند و حتی سنگ گوری هم به نامش روی یک گور خالی گذاشته اند و گویا تاریخ مرگش را مطابق روزی که از دین خارج شده، روی سنگ حک می‌کنند.

همان غروب بود که [اقلیما] از یکی از دختر دایی‌هایش صحبت کرد که به قول او، با مردی بیرون از امت ازدواج کرده و برای همین برایش مجلس ختم گرفته اند. سیاه پوشیده و گریه کرده اند و حتی سنگ گوری هم به نامش روی یک گور خالی گذاشته اند و گویا تاریخ مرگش را مطابق روزی که از دین خارج شده، روی سنگ حک می‌کنند.

184

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.