بریدۀ کتاب
1403/5/15
صفحۀ 8
در حد مرگ خوابم میآمد و احساس میکردم بزرگترین خوشبختی این است که دمی بر علفزاری نمناک بخوابی و همهچیز را فراموش کنی. اما نمیتوانستم این کار را بکنم و همچنان در رنج گرما و بیخوابی به راهم ادامه میدادم.
در حد مرگ خوابم میآمد و احساس میکردم بزرگترین خوشبختی این است که دمی بر علفزاری نمناک بخوابی و همهچیز را فراموش کنی. اما نمیتوانستم این کار را بکنم و همچنان در رنج گرما و بیخوابی به راهم ادامه میدادم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.