بریدهای از کتاب جزیره خارگ در یتیم خلیج فارس اثر جلال آل احمد
1404/1/17
صفحۀ 47
...کلاهم را از روی توده کلاهها برداشتم و راه افتادیم. تا به «لندرور» برسیم، دو سه بار نگاهی به کلاهم انداختم و به خودم گفتم: ـ نه. کلاهی را که پدران تو قاضی میکردند چنین مفلوک نبود و چنین عاریه نبود. تو میخواهی این را قاضی کنی که از بیگانگان عاریه کردهای. و اصلا کدام بیگانه؟ در اینجا بیگانه تویی و آن جوانک دکتر که چنان میغرید! و اینها صاحب خانهاند. تو با طیاره آنها به اینجا آمدهای و با «لندرور»شان جزیره را میگردی و تازه برای چه؟ برای این که شاید از دم جاروب تمدنی که با خود آوردهاند چیزی را از میان خس و خاشاک نجات دهی...
...کلاهم را از روی توده کلاهها برداشتم و راه افتادیم. تا به «لندرور» برسیم، دو سه بار نگاهی به کلاهم انداختم و به خودم گفتم: ـ نه. کلاهی را که پدران تو قاضی میکردند چنین مفلوک نبود و چنین عاریه نبود. تو میخواهی این را قاضی کنی که از بیگانگان عاریه کردهای. و اصلا کدام بیگانه؟ در اینجا بیگانه تویی و آن جوانک دکتر که چنان میغرید! و اینها صاحب خانهاند. تو با طیاره آنها به اینجا آمدهای و با «لندرور»شان جزیره را میگردی و تازه برای چه؟ برای این که شاید از دم جاروب تمدنی که با خود آوردهاند چیزی را از میان خس و خاشاک نجات دهی...
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.