بریدهای از کتاب روزهای بی آینه: خاطرات منیژه لشکری، همسر آزاده خلبان، حسین لشکری اثر گلستان جعفریان
1403/3/28
صفحۀ 82
خدا رحمت کند آقای خمینی را، وقتی دستور داد بنیاد شهید تشکیل بشود، بنیاد اولین کاری که کرد این بود که حضانت بچههای شهدا، اسرا، و مفقود الاثرها را داد به مادرها و خیال مادرها راحت شد. اگر علی را از من میگرفتند، قطعاً دیوانه میشدم. حرفی که حسین آخرین لحظه رفتنش به من زد مدام توی گوشم بود: «هر وقت دلت برای من تنگ شد، به پسرم نگاه کن... به علی نگاه کن...»
خدا رحمت کند آقای خمینی را، وقتی دستور داد بنیاد شهید تشکیل بشود، بنیاد اولین کاری که کرد این بود که حضانت بچههای شهدا، اسرا، و مفقود الاثرها را داد به مادرها و خیال مادرها راحت شد. اگر علی را از من میگرفتند، قطعاً دیوانه میشدم. حرفی که حسین آخرین لحظه رفتنش به من زد مدام توی گوشم بود: «هر وقت دلت برای من تنگ شد، به پسرم نگاه کن... به علی نگاه کن...»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.