بریده‌ای از کتاب و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد اثر مهزاد الیاسی بختیاری

امین

امین

1403/11/11

بریدۀ کتاب

صفحۀ 43

واقعیت گذرنامه‌ای که دارم دوباره توی صورتم خورده و یادم آورده که من مثل آن‌ها نیستم. انگار دنیایی آن بیرون است که منِ ایرانی فقط اجازه دارم از دریچۀ پنجره تماشایش کنم. صلیبِ هویتِ الصاقی‌ام را تا ابد به دوش می‌کشم و سنگینی‌اش هرگز اجازه نخواهد داد یک دل سیر در جهان بدوم. شوق پرواز دارم اما بال نه. از ذهنم می‌گذرد که سفر چیزهای زیادی به من آموخته، اما همزمان به رنجِ دانستن و نتوانستم هم افزوده است.

واقعیت گذرنامه‌ای که دارم دوباره توی صورتم خورده و یادم آورده که من مثل آن‌ها نیستم. انگار دنیایی آن بیرون است که منِ ایرانی فقط اجازه دارم از دریچۀ پنجره تماشایش کنم. صلیبِ هویتِ الصاقی‌ام را تا ابد به دوش می‌کشم و سنگینی‌اش هرگز اجازه نخواهد داد یک دل سیر در جهان بدوم. شوق پرواز دارم اما بال نه. از ذهنم می‌گذرد که سفر چیزهای زیادی به من آموخته، اما همزمان به رنجِ دانستن و نتوانستم هم افزوده است.

9

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.