بریده‌ای از کتاب راز نگین سرخ: زندگی نامه داستانی سردار شهید محمود شهبازی اثر حمید حسام

بریدۀ کتاب

صفحۀ 117

پیام فرمانده سپاه رو عیناً نوشتم...واستون می خونم:((به کلیه جبهه های غرب و جنوب،با توجه به شرایط بحرانی کشور و شهادت رجایی و با هنر،لازم است هر کدام از جبهه ها که آمادگی دارند،سریع اقدام کنند.)) شهبازی با عجله پرسید:((خب،چی جواب دادی؟))همدانی شانه اش را بالا انداخت:((فرمانده شمایین،حرف آخر رو شما باید بزنین.)) شهبازی صف جمعیت را شکافت.سر ستون که ایستاد،دستانش را بلند کرد.همه ساکت شدند.نامه امام علی به فرزندش محمد بن حنفیه را خواند و معنی کرد. حرف های او بوی نبرد می داد. جمله آخر او همه را به وجد آورد:((چه بکشیم چه کشته شویم پیروزیم، چون فرزند تکلیفیم.))و به داخل اطاق فرماندهی رفت.

پیام فرمانده سپاه رو عیناً نوشتم...واستون می خونم:((به کلیه جبهه های غرب و جنوب،با توجه به شرایط بحرانی کشور و شهادت رجایی و با هنر،لازم است هر کدام از جبهه ها که آمادگی دارند،سریع اقدام کنند.)) شهبازی با عجله پرسید:((خب،چی جواب دادی؟))همدانی شانه اش را بالا انداخت:((فرمانده شمایین،حرف آخر رو شما باید بزنین.)) شهبازی صف جمعیت را شکافت.سر ستون که ایستاد،دستانش را بلند کرد.همه ساکت شدند.نامه امام علی به فرزندش محمد بن حنفیه را خواند و معنی کرد. حرف های او بوی نبرد می داد. جمله آخر او همه را به وجد آورد:((چه بکشیم چه کشته شویم پیروزیم، چون فرزند تکلیفیم.))و به داخل اطاق فرماندهی رفت.

14

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.