بریده‌ای از کتاب آتش بدون دود: اتحاد بزرگ اثر نادر ابراهیمی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 87

من جوانم و جوان با مغزش، با دستش، با تفنگش، با اراده ی تزلزل ناپذیرش، با پاهای استوارش، با خونی که در تمام رگهایش می جوشد و می دود و با منطق نگندیده و فرسوده نشده اش باید که در خدمت دیگران باشد.

من جوانم و جوان با مغزش، با دستش، با تفنگش، با اراده ی تزلزل ناپذیرش، با پاهای استوارش، با خونی که در تمام رگهایش می جوشد و می دود و با منطق نگندیده و فرسوده نشده اش باید که در خدمت دیگران باشد.

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.