بریده‌ای از کتاب نگذار به بادبادک ها شلیک کنند اثر فریده چیچک اوغلو

بریدۀ کتاب

صفحۀ 58

از خاله‌کلیدی خواستیم اجازه بدهد یک ذره دیگر آسمان را تماشا کنیم. گفت: «نه، نمی‌شود.» زینب هم از او خواست که امروز در را کمی دیرتر ببندد. اما خاله‌کلیدی گفت: «نمی‌شود آمدن شب را عقب انداخت.» اینجی، تو می‌توانی آمدن شب را عقب بیندازی؟

از خاله‌کلیدی خواستیم اجازه بدهد یک ذره دیگر آسمان را تماشا کنیم. گفت: «نه، نمی‌شود.» زینب هم از او خواست که امروز در را کمی دیرتر ببندد. اما خاله‌کلیدی گفت: «نمی‌شود آمدن شب را عقب انداخت.» اینجی، تو می‌توانی آمدن شب را عقب بیندازی؟

38

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.