بریدهای از کتاب سفر به دور اتاقم اثر گزاویه دو مستر
1404/4/16
صفحۀ 84
در نامهای میخوانم که فلان واقعه را مصیبتی عظیم میدانستیم، اما پایان نامه از میان رفته و آن واقعه نیز یکسره فراموش شده است. به راستی چه ماجرایی در کار بود؟ دیگر هرگز نخواهم دانست. هزاران پیشداوری سراپایمان را در بر گرفته بود. در چشم ما ، جهان و آدمیان پدیدههایی یکسره ناشناخته بودند. با این همه ، چه معاشرت گرمی با هم داشتیم! چه پیوند صمیمانه ای ! چه اعتماد بیحد و مرزی! در همان عالم نادانی، خوش و شادکام بودیم. اما حالا چه؟ آه، دیگر چنین نیست! ما نیز همچون دیگران باید خطوط قلب آدمی را میخواندیم. اما سرانجام حقیقت همچون بمبی در میان ما افتاد و آن کاخ افسونزدهی وهم را برای همیشه ویران کرد.
در نامهای میخوانم که فلان واقعه را مصیبتی عظیم میدانستیم، اما پایان نامه از میان رفته و آن واقعه نیز یکسره فراموش شده است. به راستی چه ماجرایی در کار بود؟ دیگر هرگز نخواهم دانست. هزاران پیشداوری سراپایمان را در بر گرفته بود. در چشم ما ، جهان و آدمیان پدیدههایی یکسره ناشناخته بودند. با این همه ، چه معاشرت گرمی با هم داشتیم! چه پیوند صمیمانه ای ! چه اعتماد بیحد و مرزی! در همان عالم نادانی، خوش و شادکام بودیم. اما حالا چه؟ آه، دیگر چنین نیست! ما نیز همچون دیگران باید خطوط قلب آدمی را میخواندیم. اما سرانجام حقیقت همچون بمبی در میان ما افتاد و آن کاخ افسونزدهی وهم را برای همیشه ویران کرد.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.