بریده‌ای از کتاب خاطرات سیلویا پلات اثر تد هیوز

Mahla

Mahla

1403/11/16

بریدۀ کتاب

صفحۀ 21

اکنون حس میکنم سنگینی قرن ها دارد خفه ام می کند. صدها سال پیش دختری مثل من زندگی کرده است. حالا اون مُرده و «گذشته» است من «حال» هستم. اما می دانم که من هم میمیرم و میگذرم لحظه اوج، آن بارقه سوزان ، آمده و رفته است

اکنون حس میکنم سنگینی قرن ها دارد خفه ام می کند. صدها سال پیش دختری مثل من زندگی کرده است. حالا اون مُرده و «گذشته» است من «حال» هستم. اما می دانم که من هم میمیرم و میگذرم لحظه اوج، آن بارقه سوزان ، آمده و رفته است

833

44

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.