بریدهای از کتاب خاطرات سیلویا پلات اثر تد هیوز
16 ساعت پیش
صفحۀ 21
اکنون حس میکنم سنگینی قرن ها دارد خفه ام می کند. صدها سال پیش دختری مثل من زندگی کرده است. حالا اون مُرده و «گذشته» است من «حال» هستم. اما می دانم که من هم میمیرم و میگذرم لحظه اوج، آن بارقه سوزان ، آمده و رفته است
اکنون حس میکنم سنگینی قرن ها دارد خفه ام می کند. صدها سال پیش دختری مثل من زندگی کرده است. حالا اون مُرده و «گذشته» است من «حال» هستم. اما می دانم که من هم میمیرم و میگذرم لحظه اوج، آن بارقه سوزان ، آمده و رفته است
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.