بریدۀ کتاب

تاکومی

1403/4/31

توحید
بریدۀ کتاب

صفحۀ 17

فرض کنید شما در جایی ایستاده‌اید و روبروی خودتان را نگاه می‌کنید؛ میبینید افرادی، اشخاصی، ماشینهایی از جلوی شما عبور میکنند و میروند. در ابتدا که نگاه میکنید، صد در صد اینها را اشخاص میپندارید و خیال می‌کنید در جهت روبروی شما خیابانی هست و افرادی در آن حرکت می‌کنند و میروند. یک کسی پیدا میشود و میگوید آقا اینهایی که شما میبینی نمیگویم غلط میبینی، واقعا میبینی و واقعا هم اشخاصی میروند که میبینی، اما اینها یک سلسله صورتهایی است که حقیقتش پشت سر تو قرار گرفته؛ یعنی در مقابل تو یک آینه‌ی بزرگ و صاف است که تو آن را نمیبینی؛ تو اینجا ایستاده‌ای و به پشت سر خودت توجه نداری، روبرویت خیابانی و ماشینهایی و آدمهایی میبینی و خیال میکنی آنجا خیابان است، در حالی که اصل این، پشت سر توست.

فرض کنید شما در جایی ایستاده‌اید و روبروی خودتان را نگاه می‌کنید؛ میبینید افرادی، اشخاصی، ماشینهایی از جلوی شما عبور میکنند و میروند. در ابتدا که نگاه میکنید، صد در صد اینها را اشخاص میپندارید و خیال می‌کنید در جهت روبروی شما خیابانی هست و افرادی در آن حرکت می‌کنند و میروند. یک کسی پیدا میشود و میگوید آقا اینهایی که شما میبینی نمیگویم غلط میبینی، واقعا میبینی و واقعا هم اشخاصی میروند که میبینی، اما اینها یک سلسله صورتهایی است که حقیقتش پشت سر تو قرار گرفته؛ یعنی در مقابل تو یک آینه‌ی بزرگ و صاف است که تو آن را نمیبینی؛ تو اینجا ایستاده‌ای و به پشت سر خودت توجه نداری، روبرویت خیابانی و ماشینهایی و آدمهایی میبینی و خیال میکنی آنجا خیابان است، در حالی که اصل این، پشت سر توست.

59

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.