بریده‌ای از کتاب نفرین بال سوخته: رویای رهایی اثر زهرا افشار

وایولت

وایولت

دیروز

بریدۀ کتاب

صفحۀ 225

چه بلاهایی به سرمون اومد،رایان؟ دیگه ممکنه زمانی هم از راه برسه که ما خودمون رو به یاد بیاریم؟ بین هزاران نیرو توی این جهان، نیرویی وجود نداره که عذاب‌وجدان‌های بیهوده رو از ذهنمون بیرون بندازه؟ مثل اینه می‌مونه که یه ستاره بخواد مانع شهاب شدن و بعدش خاکستر شدنش بشه... آخه می‌دونی؟ یه افسانه هست که می‌گه ستاره‌های کم‌سوی آسمون، نیروهای سیاه متوقف شده توی زمین‌اند... منتقل می‌شن به آسمون و بعدش دیر یا زود از بین می‌رن... به نظرت من و تو ستاره هامون کم‌نوره یا نه؟ اما هر چیزی هم که باشه... به نظرم شهاب شدن نباید همچین هم بد باشه! تهش رهاییه... نیست؟ -پروا-

چه بلاهایی به سرمون اومد،رایان؟ دیگه ممکنه زمانی هم از راه برسه که ما خودمون رو به یاد بیاریم؟ بین هزاران نیرو توی این جهان، نیرویی وجود نداره که عذاب‌وجدان‌های بیهوده رو از ذهنمون بیرون بندازه؟ مثل اینه می‌مونه که یه ستاره بخواد مانع شهاب شدن و بعدش خاکستر شدنش بشه... آخه می‌دونی؟ یه افسانه هست که می‌گه ستاره‌های کم‌سوی آسمون، نیروهای سیاه متوقف شده توی زمین‌اند... منتقل می‌شن به آسمون و بعدش دیر یا زود از بین می‌رن... به نظرت من و تو ستاره هامون کم‌نوره یا نه؟ اما هر چیزی هم که باشه... به نظرم شهاب شدن نباید همچین هم بد باشه! تهش رهاییه... نیست؟ -پروا-

9

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.