بریدهای از کتاب امنیت و دو داستان دیگر اثر آریل دورفمن
1404/1/25
صفحۀ 15
گویی ترانه زندگی خود را داشت و هر وقت دلش میخواست میآمد و میرفت و هرگاه تنها خواستهاش فراموش کردن آن بود، به جانش میآویخت و با آهنگ خود او را به هم میریخت.
گویی ترانه زندگی خود را داشت و هر وقت دلش میخواست میآمد و میرفت و هرگاه تنها خواستهاش فراموش کردن آن بود، به جانش میآویخت و با آهنگ خود او را به هم میریخت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.