بریده‌ای از کتاب موسیو کمال اثر بهزاد دانشگر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 117

پلیس فرانسه هم شده بود یار کمکی سازمانی ها. هروقت انقلابی ها کتک می خوردند، می گفت ما حق دخالت نداریم؛ اما هروقت سازمانی ها کتک می خوردند، دخالت می کرد. سازمانی ها را از دست انقلابی ها خلاص و تعدادی از انقلابی ها را هم به جرم آشوب دستگیر می کرد. در تمام این آشوب ها کمال کنار دوستان ایرانی اش ماند. شعار داد. دوید. جنگید. فرار کرد. کتک زد. کتک خورد و در کنار همه ی این جنگ ها و مبارزات، یک روز هم دست از خواندن و گفتگو و آموختن برنداشت.این روزهای تاریخ انقلاب روزهایی به شدت داغ و جذاب بوده اند که تا به حال کمتر درباره شان چیزی گفته شده یا نوشته شده؛ اما کمال در حرارت چنین روزهایی بود که آبدیده شد و محکم شد برای روزهای سخت بعدی.

پلیس فرانسه هم شده بود یار کمکی سازمانی ها. هروقت انقلابی ها کتک می خوردند، می گفت ما حق دخالت نداریم؛ اما هروقت سازمانی ها کتک می خوردند، دخالت می کرد. سازمانی ها را از دست انقلابی ها خلاص و تعدادی از انقلابی ها را هم به جرم آشوب دستگیر می کرد. در تمام این آشوب ها کمال کنار دوستان ایرانی اش ماند. شعار داد. دوید. جنگید. فرار کرد. کتک زد. کتک خورد و در کنار همه ی این جنگ ها و مبارزات، یک روز هم دست از خواندن و گفتگو و آموختن برنداشت.این روزهای تاریخ انقلاب روزهایی به شدت داغ و جذاب بوده اند که تا به حال کمتر درباره شان چیزی گفته شده یا نوشته شده؛ اما کمال در حرارت چنین روزهایی بود که آبدیده شد و محکم شد برای روزهای سخت بعدی.

9

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.