بریده‌ای از کتاب در اوج غربت اثر مهدی خدامیان آرانی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 15

در مدّت زمانى كه نيروهاى مسلم بروند و براى او خبر بياورند، ابن زياد مى‌تواند جنگ روانى خود را شروع كند. او مردم كوفه را خوب مى‌شناسد و مى‌داند كه آن‌ها مردمى ترسو و پول‌دوست هستند. كيست كه از پول خوشش نيايد؟ هر جاى تاريخ به يك معمّا رسيدى و نتوانستى به جواب برسى، بايد بگردى و ردّپايى از پول را پيدا كنى؛ پول جواب معمّاهاى بزرگ تاريخ است. ابن زياد دستور مى‌دهد تا سكّه‌هاى سرخ طلا را در ميان مردم پخش كنند. [...] اين گونه است كه عدّه‌اى ايمان خود را به سكّه‌هاى طلا مى‌فروشند.

در مدّت زمانى كه نيروهاى مسلم بروند و براى او خبر بياورند، ابن زياد مى‌تواند جنگ روانى خود را شروع كند. او مردم كوفه را خوب مى‌شناسد و مى‌داند كه آن‌ها مردمى ترسو و پول‌دوست هستند. كيست كه از پول خوشش نيايد؟ هر جاى تاريخ به يك معمّا رسيدى و نتوانستى به جواب برسى، بايد بگردى و ردّپايى از پول را پيدا كنى؛ پول جواب معمّاهاى بزرگ تاريخ است. ابن زياد دستور مى‌دهد تا سكّه‌هاى سرخ طلا را در ميان مردم پخش كنند. [...] اين گونه است كه عدّه‌اى ايمان خود را به سكّه‌هاى طلا مى‌فروشند.

1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.