بریده‌ای از کتاب گوهر شب چراغ اثر مظفر سالاری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 55

بعد از یک سال دوباره آمدم توی این کوچه. زبان‌بسته یادش بود که همین‌جا دستش رفته توی سوراخ و افتاده. برای همین بود که ایستاد‌. نمی‌خواست دوباره همان بلا به سرش بیاید. جل‌الخالق! عقل الاغ از بعضی آدم‌ها بیشتر است. بعضی کار خبط و خطایی می‌کنند و سرشان به سنگ می‌خورد ولی دوباره تکرارش می‌کنند. الاغ چنین نمی‌کند. اگر این زبان‌بسته آدم می‌شد، از آن‌ها جلوتر بود!

بعد از یک سال دوباره آمدم توی این کوچه. زبان‌بسته یادش بود که همین‌جا دستش رفته توی سوراخ و افتاده. برای همین بود که ایستاد‌. نمی‌خواست دوباره همان بلا به سرش بیاید. جل‌الخالق! عقل الاغ از بعضی آدم‌ها بیشتر است. بعضی کار خبط و خطایی می‌کنند و سرشان به سنگ می‌خورد ولی دوباره تکرارش می‌کنند. الاغ چنین نمی‌کند. اگر این زبان‌بسته آدم می‌شد، از آن‌ها جلوتر بود!

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.