بریدۀ کتاب

علی  راد

1402/06/21

بریدۀ کتاب

صفحۀ 201

نفر آخر: (از شدت خشم و خستگی میلرزد )آخه تو آدمی؟ چمران: ( خونسرد بر سرش دست می کشد) نه ولی سعی می کنم بشم. نفر آخر: نه تو آدم نیستی سه شبانه روزه که داری ما رو می دوونی هر وقت هم که به ما استراحت دادی خودت یه کار دیگه کردی . آذوقه ات رو هم که تو این سه روز میون ما تقسیم میکردی. تو آخه با چی زنده ای؟ تو چه جوری راه میری؟ اگه بگی آدمم دروغ گفتی! تو گرسنگی نمیفهمی، تو تشنگی نمیفهمی، تو خستگی نمی فهمی، کدوم آدمه که اینطوری باشه؟( ناگهان بغضش میترکد، میزند زیر گریه و بر روی پاهای چمران می افتد) به خدا تو فرشته ای.

نفر آخر: (از شدت خشم و خستگی میلرزد )آخه تو آدمی؟ چمران: ( خونسرد بر سرش دست می کشد) نه ولی سعی می کنم بشم. نفر آخر: نه تو آدم نیستی سه شبانه روزه که داری ما رو می دوونی هر وقت هم که به ما استراحت دادی خودت یه کار دیگه کردی . آذوقه ات رو هم که تو این سه روز میون ما تقسیم میکردی. تو آخه با چی زنده ای؟ تو چه جوری راه میری؟ اگه بگی آدمم دروغ گفتی! تو گرسنگی نمیفهمی، تو تشنگی نمیفهمی، تو خستگی نمی فهمی، کدوم آدمه که اینطوری باشه؟( ناگهان بغضش میترکد، میزند زیر گریه و بر روی پاهای چمران می افتد) به خدا تو فرشته ای.

(0/1000)

نظرات

به قول شهید بیضایی:
«آدمای پرکار، شهید میشن!»