بریده‌ای از کتاب به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین اثر معصومه صفایی راد

بریدۀ کتاب

صفحۀ 130

درد گورهای دسته جمعی اولیه و ثانویه همین است. امسال یک تکه استخوان از یک گور پیدا می‌شود، سال بعد یک استخوان از یک گور دیگر. مادری یک بار یک تکه از بچه‌اش را دفن می‌کند. می‌نشیند بالای سر قبرش، گریه می‌کند، خودش را می‌زند، و هر کار دیگری که از دستش برمی‌آید می‌کند و می‌رود. بعد امید می‌بندد به سردی خاک. اما سال دیگر دوباره زنگ در خانه‌شان را می‌زنند که یک تکه دیگر از پسرتان... مادری می‌گفت ۱۰ سال است که دارد می‌آید و هر بار استخوان یک جای بچه‌اش را در گور می‌گذارد. اینجا روی سردی خاک نمی‌شود حساب کرد.

درد گورهای دسته جمعی اولیه و ثانویه همین است. امسال یک تکه استخوان از یک گور پیدا می‌شود، سال بعد یک استخوان از یک گور دیگر. مادری یک بار یک تکه از بچه‌اش را دفن می‌کند. می‌نشیند بالای سر قبرش، گریه می‌کند، خودش را می‌زند، و هر کار دیگری که از دستش برمی‌آید می‌کند و می‌رود. بعد امید می‌بندد به سردی خاک. اما سال دیگر دوباره زنگ در خانه‌شان را می‌زنند که یک تکه دیگر از پسرتان... مادری می‌گفت ۱۰ سال است که دارد می‌آید و هر بار استخوان یک جای بچه‌اش را در گور می‌گذارد. اینجا روی سردی خاک نمی‌شود حساب کرد.

3

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.