بریدۀ کتاب
1402/3/18
4.3
1
صفحۀ 12
سر انجام یک کتاب کودکانه را که نویسنده اش برایم فرستاده بود،برداشتم و خواندم،ولی زود کنارش گذاشتم،چون ناراحتم کرد!به شما هم میگویم چرا، آقای نویسنده میخواهد به بچه هایی که کتابش را میخوانند،بقبولاند که آنها همیشه سرحال و خوشحال اند و از شدت خوشبختی نمی دانند که باید چه کار کنند! چطور یک آدم بزرگ میتواند نوجوانی اش را کاملاً فراموش کند،طوری که روزی اصلاً نداند که بچهها گاهی ممکن است چقدر غمگین و بدبخت باشند؟ در واقع مهم نیست که آدم برای عروسکی که شکسته یا دوستی که از دست داده،گریه کند.در زندگی،اهمیتی ندارد که آدم برای چه ناراحت است؛مهم این است که چقدر غصه خورده.
سر انجام یک کتاب کودکانه را که نویسنده اش برایم فرستاده بود،برداشتم و خواندم،ولی زود کنارش گذاشتم،چون ناراحتم کرد!به شما هم میگویم چرا، آقای نویسنده میخواهد به بچه هایی که کتابش را میخوانند،بقبولاند که آنها همیشه سرحال و خوشحال اند و از شدت خوشبختی نمی دانند که باید چه کار کنند! چطور یک آدم بزرگ میتواند نوجوانی اش را کاملاً فراموش کند،طوری که روزی اصلاً نداند که بچهها گاهی ممکن است چقدر غمگین و بدبخت باشند؟ در واقع مهم نیست که آدم برای عروسکی که شکسته یا دوستی که از دست داده،گریه کند.در زندگی،اهمیتی ندارد که آدم برای چه ناراحت است؛مهم این است که چقدر غصه خورده.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.